( 3314)آن یکی یک شیخ را تهمت نهاد |
|
کو بد است و نیست بر راه رشاد |
( 3315)شارب خمر است و سالوس و خبیث |
|
مر مریدان را کجا باشد مغیث |
( 3316)آن یکی گفتش ادب را هوش دار |
|
خرد نبود این چنین ظن بر کبار |
( 3317)دور ازو و دور از آن اوصاف او |
|
که ز سیلی تیره گردد صاف او |
( 3318)این چنین بهتان منه بر اهل حق |
|
کین خیال توست برگردان ورق |
( 3319)این نباشد ور بود ای مرغ خاک |
|
بحر قلزم را ز مرداری چه باک |
( 3320)نیست دون القلتین و حوض خرد |
|
که تواند قطرهایش از کار برد |
رشاد: یعنی رشد معنوی، تکامل انسانی.
بر راه رشاد نبودن: گمراه بودن.
سالوس: فریب کار، شیّاد.
مُغیث: (اسم فاعل از اغاثه)یعنی فریادرس؛ یاری کننده.
هوش داشتن: مواظب بودن.
ظنّ برکبار: یعنی بداندیشی دربارهْ مردان حق و به آنها نسبت بد دادن.
صاف: صافى، پاک. (دریاى صافى وجود او با پلیدى چنین تهمتها ناپاک نشود).
بُهتان: تهمت، افترا.
این خیال توست: یعنی حقیقت ندارد.
ورق بر گرداندن: کنایه از به گونهاى دیگر اندیشیدن.
مرغ خاک: مرغى که در آب نتواند رفت، در زبان مولانا کنایه از کسی است که نمیتواند در دریای حقیقت شنا کند و اسرار غیب را دریابد.
بَحرِ قُلزُم: دریاى سرخ، و به مناسبت بندرى که به همین نام در کنار آن قرار دارد، دریا را نیز «قلزم» گفتهاند. واژه قلزم از یونانى گرفته شده است، دریاى قلزم در غرب شبه جزیره عربستان است. از جنوب به خلیج عدن و دریاى هند پیوسته، و از شمال به وسیله تُرعه سوئز به دریاى مدیترانه متصل است.دریای ژرف و بزرگ و در اینجا کنایه از مرد کامل است؛
قلتین: اصطلاح فقیهان شافعی است؛ قله نوعی خم و سبوی به نسبت بزرگ است و حجم دقیق آن روشن نیست و مقداری است تقریبی و دو قله در حدود یک کرُ میشود.
دُونَ القُلَّتَین: کمتر از دو قلّه. قلّه را ابن اثیر «حُبّ بزرگ» معنى کرده و «حب» به معنى «جَرَّه» است. و جَرَّه کوزه بود معروف. (نهایه) ترکیب «دون القلتین» برگرفته است از حدیث «إِذا کانَ الماءُ قَدرَ قُلَّتَین أو ثَلاث لَم یُنَجِسهُ شىءٌ: آب اگر چندِ دو قلّه یا سه قلّه بود چیزى آن را ناپاک نکند.»[1]
تو دو قلّه نیستى یک قلّهاى غافل از قصّه عذابِ ظُلّهاى
2175/ د / 6
نیست دون القُلَّتَین: شیخ با این تهمت و افترا از تقوى نیفتد.
از کار بردن: کنایه از نجس کردن، آلوده ساختن.
( 3314) کسى بیک شیخ بزرگوارى تهمت زده گفت آدم بدى است و در راه رستگارى قدم نمىزند . ( 3315) سالوس و خبیث و شرابخوار است او کجا مىتواند ملجأ و پناه مریدان باشد . ( 3316) یکى از مریدان شیخ گفت با ادب باش چنین گمان بد و تهمت زدن به اشخاص بزرگ کار کوچکى نیست . ( 3317) او و اوصاف او بزرگتر از آنست که روان صافیش با سیل بهتان تو تیره گردد . ( 3318) باهل حق چنین بهتانى نزن این خیال تو است که مىکنى ورق را بگردان و او را بنگر . ( 3319) تو اى مرغ خاکى چنین چیزى که مىگویى و نسبت شرب خمرى که مىدهى واقعیت ندارد و اگر واقعیت هم داشته باشد دریاى قلزم از مردارى چه باک دارد . ( 3320) او از دو کوزه کوچک و یک حوضچه کوچک کمتر نیست [مقصود آبى است که بحد کر رسیده باشد و از تماس به آن جاست نجس نشود] که یک قطره بتواند او را تغییر دهد.
شخصی، شیخی را متهم کرد که او فردی بد است و به راه راست نمیرود. شرابخوار و فریبکار و پلید است. با چنین وضعیتی چگونه میتواند، مسائل روحی و معنوی مریدان را یاور باشد. یکی به او گفت: ادب را مراعات کن؛ زیرا بدگمانی نسبت به بزرگان کار کمی نیست. از مقام معنوی آن شیخ و صفات پسندیدهْ او، بسی دور است که روح پاک او با لغزشی تیره و تار شود. وجود او چنان پاک است که سیل هم آن را آلوده نمیکند. این شیخ، آب مختصری نیست که هر آلودگی کوچک یا تهمتهای تو آن را نجس کند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |